آنان که به دنبال عرفان واقعی هستند.
اگر انسان با نفس و آثار نفس آشنا شود، مىفهمد که کسى که این همه نعمت را براى او آورده است. خودش نیست، خودش فقط یک آتش است که خودش را و هر کس را که نزدیک او شود مىسوزاند. نفسى معیوب ؛ نفس معیوب است. عیبى بالاتر از این چیست که نفس جهنمساز است؟ نفوسى که ارتباط الهى ندارند، خود و دیگران را آتش مىزنند. این همان خلقتنى من نار16 است. نفس نارى است.
اگر معرفتالله پیدا شد، از طریق خودشناسى، خدا را هم شناخت و دانست که خدا، خالق این نعمتها و برکات و رحمتهاست و همه از برکات حق است ـ گرچه از برکات انبیا باشد ـ بنده خدا مىشود. انبیا مىدانند که رابطه الهى، مبدأ خیرات است و لذا بنده خدا هستند. مال خیال مىکنیم رابطه نفسانى خودمان، که مبدأ همه آتشهاست، مبدأ خیرات است.
الآن در تمام جهان خدا ورشکسته است. کسى گوش به حرف خدا نمىدهد، همه حزب شیطانند. همه اتباع هوى و هوس هستند. اگر اتباع خدا باشند، کار اصلاح مىشود. اگر اتباع حق باشند، این بساط نیست. آنچه بشر را در حوادث جهانى حفاظت مىکند، رابطه الهى است. باید سراغ آن رابطه الهى رفت.
تسلط هوی
عقلى مغلوب. خدا عقل را داده است، هوى و هوس هم هست. رجال الهى عقلشان غالب و ما عقلمان مغلوب است. همه مفاسد جهانى که مىبینید، مال هواى غالب است. اگر عقل غالب شد، هیچ یک از این مفاسد در حکومت بشرى نیست. مثل این که حکومت انبیا و مردان خدا همین طور بوده است. این حکومت نفس اماره است که مبدأ این آتشهاست. چون هوى حاکم است. فقط هواى اولیاى الهى و بندگان خدا حاکم نیست. آنها فهمیدند با چه کسى باید رابطه پیدا کنند. آن وقت احیا مىکنند، آتش را برد و سلام مىکنند.
با همه زحماتى که کشیده شده است، حریف این بشر نیستند که: اى بشر، دست از هوى و هوس بردار! هوى و هوس او را مىکشد، مانع حرکتش مىشود. مانع نورانیت اوست. ما چرا حرکت نداریم؟ چرا در صالحین داخل نمىشویم؟ چرا منویات ما خراب است؟ منویات بدى داریم. همه مال این است که رابطه الهى نداریم.
مکتب اسلام و مکتب انبیا براى این است که این آدم را بسازد. به برکت عبادات و اعتقاد به حق تعالى و اخلاق اسلام، یک خاکسترى روى این آتشها بگذارند، تا نه خودش را بسوزاند و نه دیگران را. ولى عقل ما مغلوب و هوایمان حاکم است. در عبادت شاید چند گونه بازى درمىآوریم و نتیجه این مىشود که بشر خیال مىکند که آدم خیلى روشنفکرى است. نه، آدم خیلى کوته فکرى است. اگر با کارهاى الهى بازى کردى، پدر خودت را درآوردهاى، نمىفهمى! اگر پنجاه سال نماز سیاسى خواندى و عبادت سیاسى کردى، پیره شیطان مىشوى؛ یعنى این ناریت را تقویت کردهاى. خدا همه را به هدایت اسلام و ایمان به حق تعالى موفق کند، تا از این آتشها نجات پیدا کنید.
پاکی نفس
منشأ همه رذایل اخلاقى و افعال قبیح، نفس است. یعنى اگر زبان و دست و چشم و گوش انسان، معصیتى انجام مىدهد، مبدأ آن، نفس است. نفوس بشرى مبدأ همه هلاکتهاست؛ حتى هلاکت خودش. خودش را هم نابود مىکند. ادیان الهى، انبیا، مواعظ و نصایح، همه براى این است که این نفس را از عیوب تطهیر کنند. مکتب انبیا و اولیا، براى سازندگى این نفس است. اگر نفس ساخته شد، رذایل اخلاقى تمام مىشود، باب همه شرارتهاى زبان و دست و چشم و گوش، مسدود مىشود. چون مبدأ حرکت همه شرور، نفس است. این نفس را باید اصلاح کرد.
شاید طهارت از عیوب نفس، بیش از طهارت از احداث اهمیت دارد. طهارت از احداث به وسیله غسل و وضو حاصل مىشود. طهارت از عیوب نفس خیلى مشکل است. قذارتهاى نفسانى گاهى پنجاه سال در نفس انسان وجود دارد؛ ولى احداث معمولى با یک وضو و شستن دست و صورت برطرف مىشود. طهارت نفس نه تنها مشکل است، بلکه سالها مجاهدت لازم دارد تا نفوس، از رذایل اخلاقى طهارت پیدا کند و حقیقت طهارت همین است. اگر این طهارت پیدا شد، انسان ساخته مىشود. انسانى مىشود که مرضى خدا و مقرب به حق تعالى است. تمام عبادتها براى این است که این نفس اصلاح شود.
سازندگى در اسلام از اصول مسلم است. همه باید به فکر ساختن نفوس انسانى باشند تا برکات الهى افاضه شود، تا یک بهشت همیشه همراه آنها باشد و جلو آتش نفس را بگیرد.
هوى و هوس، مهلک نفس است. هوى و هوس فرد، فرد را هلاک مىکند و هوى و هوس اجتماع، مهلک اجتماع است. مبدأ همه این مفاسدى که الآن در جهان مىبینید و آنچه فساد تاکنون در عالم پیدا شده است، نفوس است. نفوسى که منقطع از خدا هستند، نفوسى که رابطه الهى ندارند. حل این مشکلات، این است که نفوس رابطه الهى پیدا کنند. این آتشى که جهان را احاطه کرده است، آتش این انسان است. باید این آتش را به وسیله نورانیت عقل و نور مکتب اسلام خاموش کرد. این آتش باید زیر خاکستر برود، اگر ظاهر شود، همین بساط است.
حکومت عقل
حکومت حق و حکومت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ که حکومت عدل اجتماعى است، همان حکومت عقل است. عقل حاکم است، هوى حاکم نیست. اگر هوى غالب شد، همین بساط است. اگر عقل بر هوى غالب شد، مفاسد از بین مىرود. در ظهور دولت حق ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ تمام این مفاسد برداشته مىشود. هوى، هم در فرد است و هم در اجتماع. هم آتش فرد را باید خاموش کرد و هم آتش اجتماع را. و این فقط یک راه دارد و آن، معارف و توحید اسلام است، معرفتالله است، فقه و عبادت و نماز و روزه اسلام است. اگر معرفت بارى تعالى براى یک انسانى حاصل شود از تمام گرفتارىها نجات پیدا مىکند. همین معرفت به خدا و توحید حق تعالى.
پیامبر اسلام اهل کتاب را دعوت کرد: تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم ان لانعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله18 بیایید در همین یک کلمه توافق پیدا کنید. اگر بشر روى همین یک کلمه توافق داشته باشد، هوى را الغا کند و دور اندازد. ـ معناى الغاى هوى، الغاى شیطان است. ـ اگر حق تعالى حاکم باشد، همه مشکلات حل است. پس تمام مشکلات، مشکلات نفس است. همان طور که خانه و مغازه را مىسازید، خود را بسازید. ما به خودسازى خیلى نیاز داریم. اگر انسان خودش را بسازد، از همه گرفتارىها نجات پیدا مىکند.
موت و حیات انسان
مردم همه مردهاند، همه مىمیرند، همه چیز مىمیرد، الآن هم مردهاند. در حال حیات هم مردهاند. یک بره هم که بخورند مردهاند. مرده علمند، مرده تقوى و توحیدند، مرده انسانیتند، مرده نور و معرفت به مبدأ و معادند. مردهاند.
این حیات شما، حیات حیوانى است. حیوانات هم مىخورند و مىآشامند، توالد و تناسل دارند، سکنى مىخواهند، دشمن دارند. حیوانات اگر هدفشان انحرافى است، براى این است که انسان نیستند، نفس ناطقه ندارند، تجارت و صناعت ندارند. اگر حقوق را حفظ نمىکنند، باکى نیست. شما که دارى، چرا حقوق را حفظ نمىکنى؟ چرا حیات تقوایى و انسانى پیدا نمىکنى؟ چرا از جوانى استفاده نمىکنى؟ چرا از عمر و مالت استفاده نمىکنى؟
انسان عاقل در هر حرکتى از حرکات مىتواند استفاده الهى کند؛ ولى ما همه را صرف شرور مىکنیم. جوانى کجا رفت؟ عمر را کجا صرف کردهاى؟ اموال کجا مصرف شد؟ با آن ودیعه الهى که خدا در شما قرار داده است مىتوانستى به مراتب انسانیت نایل شوى، به مراتب اوصیا و انبیا نایل شوى. نخواستهاى؛ دنبال هوى و هوس بودهاى. هر کس دنبال هوى برود هلاک مىشود، همین جا مرده است؛ منتها نمىداند مرده است. خبر از حیات علمى، حیات تقوایى و حیات انبیا ندارد. زبان و چشم و دستش را اصلاح نکرده است. مرده تقواست، از حیث تقوى و علم و عاقله مرده است. آدم عاقل این غلطها را نمىکند. با حیوانات هیچ فرقى ندارد. آنها هم اکل و شربى دارند. گرگ یک بره را هم مىخورد، ولى آخرش گرگ است. آیا تو هم مىخواهى گرگ باشى؟ تو باید انسان باشى. اگر بخواهى گرگ باشى، اشتباه کردهاى، ضرر کردهاى.
الناس موتى. یعنى همین جا مردهاند. وقتى بهره علمى و تقوایى و نورى ندارند، مردهاند. باید با عبادت حق تعالى و مخالفت با هوى و هوس و سازندگى خود، نور را تحصیل کرد. ممکن است چند خانه هم ساخته باشى، ولى خودت را نساختهاى. خودسازى بر خانهسازى مقدم است. خانهها مال دیگران است، ولى خودسازى مال خودت است. چرا خودت را نساختى؟ اگر خودت را بسازى، جمعیت، دست شما را مىبوسد.
حیات واقعی
اهل العلم أحیاء. کسى که با خدا رابطه دارد، به حیات طیبه رسیده است. خداوند به همه توفیق حیات الهى عنایت کند، حیات علمى و عملى بدهد. با وجود حیات نورانى، در مسائل جهانى، در وهم و خیال گم نمىشود. معرفتالله که نباشد، گم مىشود. با راهیابى به دستگاه خدا، انسان از همه اوهام و تردیدها نجات پیدا مىکند: ألا بذکر الله تطمئن القلوب20. تمام عبادات، اعمال و مجالس و قرآن و تفسیر، همه براى این است که ساخته شوى.
لیلة القدر خیر من ألف شهر21. پیامبر خدا (صلىالله علیه و آله و سلم) به مقامى رسید که براى نزول قرآن بر قلبش اهلیت پیدا کرد. هشتاد سال عبادت کردهاى، ولى نتیجه آن چه بوده است؟ نتیجهاش همین بساطى است که مىبینید. همان هتاکى و جهالت. این که عبادت نیست. ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر22. اگر نماز جلو دروغها را نمىگیرد، بدان، نماز نیست. نماز جلو دروغ را مىگیرد. خداى تعالى به همه ما حیات علمى، حیات تقوایى، حیات نورى و حیات عقلى عطا کند. اگر همت نکنید به جایى نمىرسید. باید به فکر خودسازى باشید. اگر صدها جلسه هم باشد، ولى تا تصمیم به اصلاح خودتان نگیرید، فایدهاى ندارد. باید بدىها را کنار بگذارید تا حق تعالى شما را یارى کند. اگر به سوى دستگاه خدا رفتى، خدا پشتیبانى مىکند.
معرفت خدا
معرفت خدا با معرفت ماسوى تفاوت دارد. معرفت جزئیات خارجى و کلیات منتزع از آن جزئیات، یک نحوه معرفت است و معرفتالله، باب دیگرى است؛ معرفت جزئیات به صورى است که در ذهن حاصل مىشود. ولى صورت حاصله، نسبت به معرفت بارى تعالى، اوهام است و معرفت بارى تعالى نیست. معرفت کلیات هم به توسط توجه نفوس به کلیات منتزع به وسیله عقل است، و خداى تعالى از این حرفها منزه است. معرفت بارى تعالى، به بصیرت قلبى و انوار عقلى و افاضات الهى و شهود قلبى است. این طریق معرفتالله است.
شاید هر ماسوىالله، نسبت به حق تعالى عنوان حاجبیت داشته باشد. لکن حجابهایى که طریق به وجود بارى تعالى هستند، مثل خلفاى الهى، حجب نورى هستند.
معنای شهادت
شاید تعبیر به شهادت در موارد استعمالش در اذان و اقامه و در تشهد نماز و آیات کتاب خدا: شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و أولوالعلم قائما بالقسط23، هر مفهومى که داشته باشد، شهود در آن معتبر است؛ چون شهود، مبدأ اشتقاق است. بنابراین، شهادت به وحدانیت خدا، شهود به وحدانیت است. شهادت به رسالت، شهود به رسالت است. شهادت به ولایت، شهود به ولایت است و اینها به برکت انوار عقلى و حقیقت ایمان و بصیرت قلبى است. همه شهود است؛ منتها شهود قلبى و شهود عقلى است، نه شهود نفسى.
این شهود، به وسیله حقیقت ایمان حاصل مىشود. وقتى از حضرت سؤال مىکنند: هل رأیت ربک؛ آیا خدا را دیدهاى؟ مىفرماید: لم اعبد ربا لم اره14؛ خدایى را که ندیدهام عبادت نمىکنم. این کلام، واقعیت دارد، ولى براى حضرت. چیزى را که نورانیت عقل درک مىکند، هفتصد میلیون نفر هم نمىتوانند ایجاد کنند. گرچه هفتاد هزار نفر جمعیت یا هفتصد هزار یا هفتصد میلیون در غدیر خم باشند، ولى حقیقت باید به وسیله انوار عقلى حاصل شود، مثل خود معرفت بارى تعالى. این که انسان در هر شبانهروز، شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر و ولایت مىدهد، کمال آن شهود رسالت و ولایت است. و آن براى نفوس مزکى حاصل مىشود.
یک راز
تزکیه و تهذیب نسبت به علوم الهى و معارف حقه، همان طلب است. طلب در علوم متعارف، حرکت از وطن به مراکز علمى و حضور در جلسات بحث و تعلیم است؛ ولکن طلب در معرفتالله، حرکت روحانى است، که همان تزکیه و تهذیب است. با تزکیه و تهذیب، معرفتالله و معرفت نبوت و ولایت و علوم الهى حاصل مىشود. انبیا براى علوم الهى نیازمند به حرکت مکانى نیستند. علمى که نور یقذفه الله فى قلب من یشاء25 است، حرکت مکانى نمىخواهد. همه معارف و عبادات معراجى، از برکات حرکت الهى و تخلق به اخلاق الله و تزکیه و تهذیب است. طلب در اینها حرکت روحانى است، نه حرکت مکانى. باید با دورى از بدىها خودسازى کنند و با خوبىها خود را بیارایند، تا به انوار عقلى و ایمانى و قلبى نایل شوند. با آن انوار، معرفتالله و معرفت به رسالت و نبوت حاصل مىشود.
دستاورد پاکی نفس
اگر انسان، مجرد از نتایج، به خودسازى بپردازد، نتایج کلى گرفته مىشود. در خودسازى، انسان از مرحله بهیمیت حرکت کرده و به مرحله انسانى نایل مىشود. و این، منشأ برکات الهى است. آنچه در حوادث جهانى به انسان آرامش مىدهد، معرفتالله است.
انسان باید، به توفیق خدا تزکیه و تهذیب کند، تا مسائل حل شود. البته ممکن است انسان، معانى الفاظ را هم لحاظ کند، ولى حقیقت مطلب روشن نمىشود، جز این که انسان، موانع ادراک را بردارد. ادراک و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه، نیازمند تزکیه و تهذیب است. به شیخ الرئیس نسبت مىدهند که مىگوید: دلیلى بر معاد نداریم، جز این که انسان صادقى به وقوع آن خبر داده است. با این که بوعلى تمام علوم را تا بیست و چهار سالگى فراگرفته است، ولى در مسأله معاد براى او علم حاصل نشده است، فقط براى او ثابت شده است که انبیا صادق هستند، ولى معاد را وجدان نکرده است. مدرک این مسائل، همان نیروى عقلى است که تکامل آن به عبودیت حق است.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.